اولین دخترباز کشور مالزی به اسلام گروید و انرا تولد دوباره خود خواند. “فلیکسیا یپ” اولین پلیبوی مالزی است که طی مراسمی روز 5 شنبه هفته قبل هرزه گی های خود را کنار گذاشت و به اغوش اسلام گروید.
او این خبر را در صفحه فیس بوک خود که 850 هزار بیننده دارد منتشر نمود.وی در سخنانی می گوید:من از همه می خواهم برایم دعا کنند تا در سفری که تازه شروع کرده ام ثابت قدم باشم.و تنها خداوند است که می تواند اجر و پاداش دعاهای انها را بپردازد.از هنگامی که این خبر روز پنج شنبه در صفحه فیس بوک خانم قرار گرفته است بیش از 750 هزار بار لایک شده است.
او در یک اقدام نمادین روز جشن تولد 28 سالگی خود به دین اسلام گرویده است.او همچنین قبلا از مدلهای معروف مالزی محسوب می شده است.روزنامه استار چاپ مالزی گزارش داد خانم در وبلاگی با این عنوان”حقیقت پشت حجاب من”گفته بود:من معتقدم ارزش انسانی من بیش از اینهاست که بدنم را به نمایش بگذارم.ارزش من فراتر از اینهاست.برایم مهم نیست که مورد توجه باشم و دنبال شهرت طلبی نیستم.
به گزارش ایران ناز: روزنامه رکیات پست همچنین گزارش داد خانم در وبلاگ دیگر گفته است:من قبلا روزهای یکشنبه به مدت دو سال به کلیسای کاتولیک می رفتم به طوریکه با اصول انها اشنا شده بودم.همچنین مدتی به یادگیری دین بودا و برخی ادیان دیگر پرداختم.
تا کنون اینقدر نزدیکی به خدا را احساس نکرده بودم.گویی تازه متولد شده ام.امروز روز بیادماندنی در زندگی من است.روز تولدم مصادف شد با روز 5 ماه رمضان.من خیلی خوشحالم که روز تولدم مصادف شده است با روز 5 از ماه رمضان که این روزها نزد پیامبر اکرم بسیار گرامی است
قبل از اینکه اخم کنی، کاملا مطمئن شو که هیچ سوژه ای برای لبخند زدن وجود ندارد
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
یگانه خواهی شد…. و دنیا را در آغوش خواهی گرفت تنها اگر موضوعات گذشته را فراموش کنی و از نو شروع کنی ! فرشته ی کوچک … میلاد دوباره ات مبارک
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
خداوند اغلب اوقات به دیدن ما می آید ولی اکثر مواقع ما خانه نیستیم
برای آنکس که تو را در آئینه می بیند جوابی مناسبی داشته باش
برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زردو یا سیبی سرخ
آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی ، هدیه تو به خداوند. پس بی نظیر باش..
کسی که در زندگی چرایی داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت !
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته
باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
عشق، افسر زندگی و سعادت جاودانی است.
مایوس نباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری،در را باز کند.
چیزی را که می خواهید با تهدید به دست بیاورید با تبسم زودتر به آن میرسید.
به هر کاری که اراده کنیم،توانا هستیم،اگرآنگونه که سزاوار است،پیگیر آن باشیم
سلام تنها هدیه ای است که هزینه نداره
در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می دهد و آن معلم است
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است
گاه یک لبخند، یک جمله کوتاه، یک خط و یا یک نگاه می تواند بهترین هدیه باشد
سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس
آدمها مثل یه کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشدن، برای دیگران با ارزش هستند، پس مواظب باش که خودت رو تند تند برای دیگران ورق
عشق مانند جنگ است……آسان شروع می شود…….سخت پایان می یابد………و فراموش کردنش محال است.
فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن خداوند خورشید را در جایی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند
هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهموم نگاهت را نمی فهمد گریان نکن
همیشه سقوط آدم از وقتی شروع می شود که فکر می کند دارد پرواز می کند
چرا ما تنها زمانی به خدا رو می کنیم که بخواهیم از غیر ممکن ،ممکن بسازیم؟
زیبایی زندگی در آنچه بدست آوردیم نیست…زیبایی زندگی به راهیست که رفته ایم. ۲- ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم، ما حتی بر کرۀ زمین هم زندگی نمی کنیم، منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند
دوست کسی است که من با او میتوانم صمیمی باشم و جلوی او با صدای بلند فکر کنم. امرسون
تقدیر چیزی جز علل دانسته نشده نیست
عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید …. و توی نگاه نگران مادر … نه تو دستای منتظر یه غریبه
همیشه وقتی داری گریه میکنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره ولی اونی که بات گریه میکنه عاشقته
هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی بدان که اشکال در کوچکی قلب توست نه در بزرگی گناه
این انتخاب در چند رده مختلف برگزار شد و 500 نفر از بین آنها انتخاب شدند.
به گزارش خبرگزاری مهر، این فرد که خود در یک شرکت معماری داخلی کار می کند به شدت به بازی پینگ پنگ علاقمند است و از این رو تصمیم گرفته آپارتمان کوچک خود را که تنها برای خواب و نگهداری از وسایلش از آن استفاده می کند با استفاده از 25 هزار توپ پینگ پنگ تزئین کند.
این ماجرا به سال 2004 برمیگردد زمانی که کریستل دُمیچل با یک مرده ازدواج کرد!!
ماجرا از زمانی آغاز شد که در سال 2002 کریستل با نامزدش اریک که یک پلیس
بود در حال رانندگی بودند که یک راننده مست کنترل ماشینش را از دست میدهد
و با آنها تصادف میکند. در این حادثه اریک میمیرد و کریستل هم که باردار
بوده، بچهاش را از دست میدهد.
این زن 35ساله در مصاحبهای که انجام داده بود اعلام کرد: میدانم این اقدام من بسیار عجیب به نظر میرسد اما کسی نمیتواند احساس مرا درک کند. جسم اریک در کنار من نیست اما عشق او همیشه با من خواهد بود. ما زندگی عاشقانهای داشتیم و قرار ازدواج خود را نیز گذاشته بودیم که این اتفاقات پیش آمد و من میخواهم به قولی که داده بودم عمل کنم.
"نیکول" دختر 19 ساله ای است که از چهار سالگی علاقه خاصی به ضدتعرق ها مواد شیمیایی داشته است. او از آن سال تا به امروز دئودرانت می خورد و از آن نیز لذت می برد.
این نوجوان تا 17 سالگی رژیم غذایی درستی داشت اما پس از آن به دئودرانت معتاد شد و هم اکنون دو سال است فقط از این ماده شیمیایی استفاده می کند و با تمام علاقه ای که به آن دارد، این روزها از آن خسته نیز شده است.
این رژیم عجیب باعث شده است که دهان و بدن او خشک شود و به همین علت همیشه باید دهانش را اسپری کند تا از ترکیدگی روی زبان و لبش جلوگیری شود.
او می گوید دیگر کنترلی روی این حرکتم ندارم و نه تنها احساسم بلکه مغزم هم دستور می دهد تا از دئودرانت استفاده کند و دقیقا به مانند یک معتاد واقعی رفتار می کنم.
«سندرا انز» و «جروین کیپرز» که در «سنیت تروییدن» بلژیک به هم دل بستند سرانجام دیروز به آرزویشان رسیدند.
زوج عاشق پیشه که می خواستند پیوندی متفاوت و به یاد ماندنی داشته باشند
دست به اقدامی هیجان انگیز زدند و به بالای یک پایگاه قدیمی نظامی
رفتند.آنان در حضور مهمانان و پدر روحانی ، طناب به خود بستند ، از بلندای
۴۰ متری به پایین پریدند و خوشبختانه آسیب ندیدند.
نیمه مرداد امسال نیز دختر و پسر انگلیسی در اقدامی خطرناک ، روی سقف دو هواپیمای در حال پرواز پیوند زناشویی بستند.
«کتی هاجسون»۲۳ ساله و «دارن مک والترز» ۲۴ ساله جشن ازدواجشان را شهر
«سرینیستر» انگلیس برگزار کردند و مهمانان را به فرودگاه دعوت کردند.
«کتی» که لباس سپید به تن داشت روی بال چپ هواپیمای تزیین شده سفید و قرمز
ایستاد.«دارن» هم با کت و شلواردامادی روی بال راست هواپیمای دیگری ایستاد و
کشیش «جرج برینگهام» مانند آنان روی سومین پرنده آهنین قرار گرفت.
«آیا دارن مک والترز را به همسری می پذیری؟»
این سوالی بود که وقتی سه فروند هواپیمای کوچک در «سرینیستر» به بلندای ۳۰۰ متری سطح زمین رسیدند ؛ کشیش از «کتی» پرسید.
دختر ماجراجو که سوار بر پرنده خوشبختی بود با صدای بلند فریاد زد «بله» و بدین ترتیب رسما همسر
«دارن» شد.گزارش ایسکانیوز می افزاید،مهمانان حاضر در فرودگاه که با
میکروفون های ویژه ، صدای عروس را شنیدند برای وی و شوهرش دست زدند و آرزوی
خوشبختی کردند.
همچنین سال گذشته عروس و داماد چینی با پیوند بین زمین و آسمان ، خبرنگاران زیادی را به جشن خود کشاندند.
«ژیانگ دژانگ» و «تی گوانگ جیو» که با هم در یک شرکت خدماتی کانمینگ (غرب
ایالت یونان) چین کار می کنند مقابل چشمانحیرت زده مهمانان ، از برج بالا
رفتند ، از کمربند ایمنی آویزان شدند و به عقد هم درآمدند.