به گزارش ایران ناز این خانم 37 ساله در آستانه ازدواج خود متوجه شد که یک شوهر در اکوادور و یک همسر نیز در مکزیکو دارد. زمانیکه گواهی شناسائی خود را در اداره ثبت جستجو کرد متوجه شد که 16 سال پیش ، این ازدواج ها در این اسناد ثبت شده است.
شاید هر روز در گوشه و کنار دنیا خیلیها عکس یک هنرپیشه هالیوودی یا یک ستاره موسیقی را در دست میگیرند و روانه مطب جراحان پلاستیک میشوند و اصرار میکنند که پس از جراحی شبیه آنها شوند. در این میان شاید شما بسیاری از جراحیهای زیبایی که چهره صاحبانشان را بسیار زشت کردهاند را هیچگاه نبینید ولی ما در اینجا برای شما نمونههایی از این چهرهها را گردآوری کردهایم که برای همیشه شما را از جراحیهای زیبایی آنچنانی منصرف میکنند و شاید دیگر به سرتان نزند تا با جراحی شبیه فلان هنرپیشه هالیوودی یا فلان ستاره موسیقی شوید…
مایکل جکسون
قبل از عمل بعد ازر عمل
در میان چهرههای موسیقی غرب که با انواع و اقسام جراحیهای زیبایی تغییر چهره دادهاند، مایکل جکسون در صدر این جدول ایستاده است. پس از تغییر رنگ پوست او از سیاه به سفید که نتیجه چند جراحی پلاستیک سنگین روی پوست او بوده است، داستان بینی او خود ماجرای دیگری است البته بعضی میگویند پوست مایکل جکسون در اثر ابتلا به نوعی بیماری پوستی به نام ویتیلیگو دچار تغییر رنگ شده است.
در این بیماری رنگدانههای رنگی پوست از بین میروند و این موجب میشود که پوست رنگ ببازد البته این تغییر رنگ به صورت تکهتکه اتفاق میافتد و بعید است که پوست او به صورت یکپارچه در اثر ابتلا به این بیماری یکدست از سیاه به سفید تبدیل شده باشد. در این میان خبرها حاکی است که بینی مایکل جکسون در اثر انجام عملهای جراحی چند باره روی آن دیگر فاقد هرگونه غضروف است و مثل یک پروتز است که میتوان آن را از صورتش جدا کرد!
مگ رایان
قبل از عمل بعد ار عمل
شاید مگرایان را در بسیاری از فیلمهای خانوادگی آمریکایی دیده باشید که موهای کوتاه روشن و صورت ملیحی دارد ولی این روزها دیگر خبری از آن ظرافت چهره نیست. لبهای این هنرپیشه و به خصوص لب بالایش کمی باریک است و شاید به همین دلیل است که او صورتش را به تیغ جراحی سپرده و از روشهای برجستهسازی لب استفاده کرده است.
لبهای برجسته شده این هنرپیشه، زیبایی چهره او را از بین برده است و در عین حال جراحی بینی او همچندان زیبا از آب درنیامده است و او را از زنی با چهره طبیعی به زنی با چهره غیرطبیعی و پف کرده تبدیل کرده است. شاید او هم پس از این همه جراحی زیبایی خجالت میکشد که به چهره جدیدش در آیینه نگاه کند چون پس از خرج کردن آن همه دلار، زشتتر شده است.
ملانین گریفیث
قبل از عمل بعد ار عمل
ملانین گریفیث هم یکی دیگر از چهرههایی است که شما را برای همیشه از جراحی پلاستیک نا امید میکند. چهره او پس از تزریق و کشیدن پوست صورتش بیشتر شبیه یک اردک شده است تا یک خانم جوان و شاداب و حتی صورتش پیرتر به نظر میرسد.
لارافلاین بویل
قبل از عمل بعد ار عمل
اگر شما به عکسهای پیش و پس از جراحی پلاستیک او توجه کنید میبینید که لزومی به چنین جراحیهای زشتکنندهای وجود نداشت. با این جراحیها و تزریقها چهره او از یک صورت متناسب و طبیعی و زیبا به صورتی ورم کرده و نامتقارن و نازیبا تبدیل شده است. شما حاضرید میلیونها دلار بدهید تا زشتتر شوید؟
دوناتلاورساچی
قبل از عمل بعد ار عمل
حتما وقتی طرفدارانش پس از جراحی زیبایی به صورتش نگاه میکنند اولین جملهای که به ذهنشان میآید این است که او چهقدر زشت شده است. بینی پهن و بزرگ و لبهای ناقرینه او را به یک چهره نامتناسب تبدیل کرده است تا خانمی با چهره ظریف و زیبا.
کریستین ویگ
قبل از عمل بعد ار عمل
شما فکر میکنید این خانم چه بلایی بر سر بینیاش آورده است؟ درست مثل این است که نصفی از بینیاش را بریده باشند. جراحیهای زیبایی میلیون دلاری همیشه هم خوب از آب درنمیآیند و گاهی ممکن است شما را بسیار بسیار زشتتر کنند.
آنچه ما در جامعه امروزه انتظار داریم نقش مسلط مرد است در همه موارد و از جمله روابط زناشویی و این انتظار نه تنها در کارکردهای مرد بلکه در ویژگی های کلامی او نیز سایه گستر است و توقعی که از یک مرد معمولا میرود این است که در رفتار کلامی خود نیز از زن بالاتر و مسلط تر جلوه گر باشد. لیکن اگر شاهد مراودات کلامی زوجینی باشیم که در آن زن زیاد تر از مرد صحبت میکند در سلامت کیفیت ارتباطی آنان مشکوک بوده و آنرا مشکل دار پیش بینی میکنیم .
این واقعیتی که این پژوهش از آن پرده برداشته است به این گونه تکمیل شد که از آزمودنی ها خواسته شد تا به فرایند مکالمه بین یک زن و مرد گوش فرا دهند و در انتها نظر خود را راجع به کیفیت این رابطه زناشویی اعلام دارند . در کلیه مکالماتی که در آن زن نقش مسلط داشته و پر حرف نیز بودند ارزیابی آزمودنی ها از کم و کیف رابطه زناشویی آنها منفی بود . نکته جالب این تحقیق اینکه زمانیکه همان متن مکالمات عوض میشد و این بار مرد نقش مسلط و پر حرف را به عهده میگرفت ارزیابی آزمودنی ها به یکباره مثبت میشد !
کریستوفر دیویس پنج ساله با استفاده از این حفره امنیتی توانست به حساب کاربری والدین خود در ایکس باکس1 نفوذ کرده و به بازی هایی که توسط والدین از دسترس وی خارج شده بود دسترسی پیدا کند.
پدر این پسر بچه نابغه نیز در امور امنیت رایانه شرکت مایکروسافت فعالیت دارد. این اولین بار است که یک کودک خردسال توانسته است بر ابزارهای امنیتی مایکروسافت غلبه کند.
پدر کریستوفر پس از کشف نفوذ این کودک به حساب کاربری خود، از وی می خواهد که نحوه نفوذ خود به این حساب در ایکس باکس را شرح دهد.
وی پس از اطلاع از وجود این حفره امنیتی در ایکس باکس، این مشکل امنیتی را به مایکروسافت اعلام و مایکروسافت این مشکل را برطرف کرد.
این شرکت همچنین در فهرست همکاران سال 2014 خود، این پسر بچه را به عنوان یکی از محققان امنیتی این شرکت معرفی کرد.
داستان خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
داستان دم خروس
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت
درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است
چیز دیگری می گوید.
داستان خروس شدن ملا
یک
روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر
بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا
کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی
نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!
داستان الاغ دم بریده
یک
روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و
دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به
همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟
داستان مرکز زمین
یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.
داستان پرواز در اسمانها
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در
صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
داستان درخت گردو
روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
داستان قیمت حاکم
روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای
اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!
داستان قبر دراز
روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
داستان خانه عزاداران
روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!
ملا گفت: لیوانی آب بده!
دخترک پاسخ داد: نداریم!
ملا پرسید: مادرت کجاست:
دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!
ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!
داستان بچه ملا
روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!
ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.
زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟
ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!
داستان ملا در جنگ
روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟
داستان نردبان فروشی ملا
روزی
ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را
دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان
می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.
داستان لباس نو
روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او
را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام
صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها
مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.
داستان ملا و گوسفند
روزی
ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز
کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا
به دنبال ملا را افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد
من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را
گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و
گوسفند شوی!؟
داستان خانه ملا
روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!
ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری
پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!
داستان داماد شدن ملا
روزی از ملا پرسیدند : شما چند سالگی داماد شدید؟
ملا گفت به خدا یادم نیست چونکه آن زمان هنوز به سن عقل نرسیده بودم!
داستان گم شدن ملا
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
داستان دوست ملا
روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟
دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت.
بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین
جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان
چگونه غذایی است!؟
دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!
داستان ماه بهتر است
روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است,
خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است!
بریجیت جوردن 22 ساله، تنها 69 سانتی متر قد دارد و به همراه برادر 20 ساله خود به عنوان کوتاه ترین خواهر و برادر دنیا نیز شناخته میشوند. برادر بریجیت ۹۶ سانتی متر قد دارد و بسکتبال و کاراته را به عنوان سر گرمی های خود اعلام کرده است.
برادرش نیز اضافه کرد:با این حرف ها می توانیم به مردم نشان دهیم کمی متفاوت بودن می تواند جذاب باشد و هر کس در هر شرایطی نباید اعتماد به نفسش را از دست بدهد.
عکاس چینی می خواست از پل مه آلود عکس بگیرد؛ ولی موضوع عکس هایش عوض شد!
بنابراین گزارش، عکاس نشریه محلی در وهان چین می گوید:من برای گرفتن عکس از
پل،داشتم دوربینم را تنظیم می کردم که صدای نعره جوانی را شنیدم که داشت
خود را از پل پائین می انداخت.
وی افزود:من کاملا گیج شده بودم و نمی دانستم چه کنم که دختر جوانی هم از همان جا خود را از پل پرتاب کرد.
تاکنون هویت یکی از دو نفر معلوم نشده، ولی یکی از آن دو جوان چینی عاشق است و دیگری دختری جوان.
احتمالا پای عشقی نافرجام در میان است. بستگان جوان می گویند:از عشق او
خبرداشته اند؛ اما تا روشن شدن هویت دختر، برای معلوم شدن اصل ماجرا،باید
صبر کرد.